تولد دو سالگی اسرا
نمیدونم شاید در آینده به خاطر اینکه نتونستم یا نشد که برات از تولدهای پرذرق و برق امروزی بگیرم ازم ناراحت خواهی شد.
روز تولد دو سالگیت ما تازه از مسافرت برگشتیم و نشد که کاری بکنیم به غیر ازینکه آخر شب رفتیم برات تخت خواب گرفتیم تا انشالله ازین به بعد تو رو تختت بخوابی و ما هم همچنین.
پنجشنبه هم رفتیم دیدن عزیز و عمه ات همونایی که احساس میکردم خیلی دلشون برات تنگ شده چون چن هفته بود که ندیده بودنت.هرچند موقع رفتن به خونه ی عزیز یه کیک ساده گرفتیم که بریم و با اونا یه تولد کوچک برات بگیریم و لحظات خوشی رو رقم بزنیم.اما دیدیم پریسا خودش برات کیک گرفته کلی بادکنک باد کرده کادو گرفته.و چقد ارزش داشت این کارها از نظر من.
شب موقع فوت کردن شمع تولدت چقد دلم یهو گرفت به خاطر نبود سجاد و فوت پدربزرگت و کاش آقاجون اونجا بود و میدید که چه نوه ی باهوشی داره.
صبح روز بعدش کیکی که گرفته بودیم برداشتیم و اومدیم خونمون و اخر شب خاله ناهید و علی اصغر و باباش اومدن و یه تولد مختصر هم با اونا گرفتیم.
روز تولد دو سالگیت ما تازه از مسافرت برگشتیم و نشد که کاری بکنیم به غیر ازینکه آخر شب رفتیم برات تخت خواب گرفتیم تا انشالله ازین به بعد تو رو تختت بخوابی و ما هم همچنین.
پنجشنبه هم رفتیم دیدن عزیز و عمه ات همونایی که احساس میکردم خیلی دلشون برات تنگ شده چون چن هفته بود که ندیده بودنت.هرچند موقع رفتن به خونه ی عزیز یه کیک ساده گرفتیم که بریم و با اونا یه تولد کوچک برات بگیریم و لحظات خوشی رو رقم بزنیم.اما دیدیم پریسا خودش برات کیک گرفته کلی بادکنک باد کرده کادو گرفته.و چقد ارزش داشت این کارها از نظر من.
شب موقع فوت کردن شمع تولدت چقد دلم یهو گرفت به خاطر نبود سجاد و فوت پدربزرگت و کاش آقاجون اونجا بود و میدید که چه نوه ی باهوشی داره.
صبح روز بعدش کیکی که گرفته بودیم برداشتیم و اومدیم خونمون و اخر شب خاله ناهید و علی اصغر و باباش اومدن و یه تولد مختصر هم با اونا گرفتیم.