پيوند عاشقانه ي ماپيوند عاشقانه ي ما، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
بابا حجتبابا حجت، تا این لحظه: 41 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره
مامان ايلقارمامان ايلقار، تا این لحظه: 38 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
اسرااسرا، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

درد دل های مادر دختری

هفته ی 25

1394/11/13 1:26
نویسنده : ايلقار
309 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم سلام.خیلی امیدوارم میکنی وقتی تکون میخوری و خودتو بهم نشون میدی.اما بهت بگم که تنها امیدواری منم فقط و فقط بودن تو و تکون خوردناته.

با این که تصمیم گرفته بودم اگه این سری حامله بشم اصلا گریه نکنم اما امروز خیلی گریه کردم.چشمام هنوزم که هنوزه داره درد میکنه.

دلم خیلی گرفته بود راستیتش باباییت بدجوری سرما خورده.و خودت میدونی که اون با یه سرماخوردگی ساده کلا میریزه بهم و حالش خیلی وخیم میشه و منم خیلی ناراحت میشم دوست دارم هیچ وقت اون مریض نشه به جاش من مریض بشم چون تحمل مریضی خودم خیلی راحت تر از تحمل مریض بودن اونه.

چند روز بود منم حال نداشتم.حتی نمیتونستم از تختم پاشم.هر دو مون بی حال می خوابیدیم و نه اون میتونست به من برسه و منم نمیتونستم به اون برسم.دلتنگی امروز منم بیشتر به خاطر بی کسی مونه.

خیلی سخته زمونه طوری شده که همه مشکل دارن هیچ کسی نمیتونه به دیگری کمک کنه به دادش برسه.

دیشب دیگه خیلی خسته شده بودم  پیام فرستادم به داییت که ببینم اگه مساعده بیاد امروز صبح منو بیاره خونشون.اما طوری جواب داد که فک کردم سرش شلوغه و مساعد نیست.

منم بهش چیزی نگفتم.امروز صبح هم چون بابایی مریض بود حتی نتونست بره نون بخره و حداقل صبحونه بخوریم.بعدش پاشد رفت دکتر و من باز تو خونه با اون حالم تنها موندم.

بیشتر از دست مامان بزرگت ناراحت بودم.حتی یه زنگ نمیزد حالمون رو بپرسه.جایی که فامیلشون سهیلا بهم زنگ زد و التماس کرد که تو رو خدا بیاید خونه ی ما من از هر دو تاتون مواظبت میکنم.مامانبزرگ حتی یه زنگ هم نمیزد حالا تعارف پیشکش.

که داییت اومد به محض اینکه دیدمش گریم گرفت.دیدن حال ندارم لباسامو اوردن کخ بپوشم و باهاشون بیام خونشون.خدا خودش شاهده که زنداداشم خیلی خانمه.خدا پدر و مادرش رو رحمت کنه خیلی وقتها به دادم رسیده اومدیم اینجا و باباییتم بعد از ظهر از سر کار برگشت و بهش سرم زدن حالش خیلی بهتر شده.

عصر هم خاله ناهیدت اومدن اینجا اونا هم یه مشکل دیگه داشتن.و این خونه هم مثل امامزاده میمونه هرکسی مشکلشو برمیداره یا علی خونه ی داداش.

خلاصه بعد از رفتن اونا.دلتنگی الان من به خاطر اینه که باباییت بهم محل نمیده.

مثل اینکه ازم دلسرد شده.هرچقد بهش محبت میکنم انگار نه انگار.خیلی ناراحتم.

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان سعیده
13 بهمن 94 8:52
عزیزم ناراحت نباش مردها تو طول بارداری و بعد از به دنبا اومدن بچه شون یکم شوکه می شن و این یکم اخلاقشون رو بد می کنه یه جور افسردگی پدر شدنه ایشالا زود باهاش کنار میاد
ايلقار
پاسخ
مرسی عزیزم.توکل به خدا.تا ببینیم چی پیش میاد
فافا
14 بهمن 94 11:34
فدای دل نازکت بشم . غصهنخور . شوهرت مطمئن باش عاشقانه دوستت داره. خب بیچاره سرماخورده. حالت رو می فهمم. منم اون دوران اول بارداری همین جوری بودم همش گریه می کردم . فک میکردم تنهامو هیچ کس منو دوست نداره. خواهرمم همین جوری بود. بهخاطر عوارض حاملگیه عزیزم. شاد بش برای دخترت شعر های شاد بخون موسیقی شاد گوش بده و بخند . عزیزدلم خدارو تو مامور به دنیا آوردن یه فرشتهناز کرده . پس تو الان بهترین ها رو داری . عزیزدلم شادباش و فکر هیچی رو هم نکن. یه چیزی هم بگم مردها وقتی مریض میشن عین بچه ها میشن . به خدا شوهرمنم مریض که میشه . حتی یه سردرد ساده هم باشه می بینی تا یه هفته مث این آدمای عزادار نشسته . نه حرفی نه هیچی . منم میگم خدا دحم کرده شما پریود نمیششد یا حاملگی ندارین . واللاه !
ايلقار
پاسخ
فافا جونم خوبی.فدات بشم من یهویی که میری و برنمیگردی خیلی نگرانت میشم.خیلی دلم برات تنگ میشه. اخه فافا خیلی حس بدیه که تو از کسی حامله باشی که دیگه فک میکنی نه اون نسبت به تو حسی داره و نه تو نسبت به اون حسی داری.یعنی تا این نقطه رسیدیم ما. خیلی ناراحتم شب و روزم شده گریه و زاری.
محجوب بانو
20 بهمن 94 8:41
عزیزم توکلت به خدا باشه گریه نکن برا بچه خوب نیست، فدات شم دعا میکنم هرچه زودتر به سلامتی فارغ بشی و مشکلاتت تموم بشه
محجوب بانو
20 بهمن 94 8:42
5سالگی پیوند عاشقانتون مبارک باشه عزیزم
مامان پانیذ
26 اسفند 94 15:27
سلام دوست من من اتفاقی با وبت اشنا شدم هر گونه استرس و نگرانی روی جنین اثر میذاره لطفا به خاطر گل دخترت هم که شده اراشمتو حفظ کن تا خدایی نخواسته پشیمون نشی که چرا مواظب خودت نبودی الان شما مسئول گل دخترت هم هستی خدا حفظش کنه برات
فافا
15 فروردین 95 11:18
ایلقر جونم کجایی چرا نمی نویسی؟ خوبی / نی نی خوبه /