عيد فطر 94
آخرين روزهاي ماه رمضون بود سر سفره ي افطار كه نشسته بودم و داشت ربنا ميخوند. ته دلم يه ندايي گفت ديگه داره تموم ميشه گفتم خدايا معلوم نيست تونستيم چيزي بدست بياريم يه خورده بهت نزديكتر بشيم يا اين فرصتي هم كه بهمون داده بودي رو از دست داديم.
آخه امسال نتونستم قران بخونم براي احيا هم فقط اولين شبش رو تونستيم بريم مسجد جامع و احيا نگه داريم شب دومش كه پدر شوهر و مادرشوهرم اومده بودن خونمون و نتونستم برم. شب سوم هم كه چون براي مهمونيم بايد خونه رو آماده ميكردم و با دهن روزه نميتونستم كاري كنم شب تا ساعت 3 به كاراي خونه رسيدم و بعد از اون خسته و كوفته يه نماز شب قدري خوندم و حالا خواستم كارايي بكنم ولي بي كيفيت شد به خاطر خستگيم. خلاصه نتونستم زياد وقت بزارم.
ماها هم كه هميشه مدعي هستيم من جاي خدا بودم به بنده اي مثل خودم مي گفتم كه تو آخه چيكار كردي كه حالا رو هم داري باز يه چيزايي از من ميخواي.همين زندگي هم كه بهت دادم از سر كرامت خودمه تو لياقت اين نعمت ها رو نداري.
خلاصه ناراحت بودم سر سفره به اين فكر مي كردم كه اين ماه رمضون نتونستم از خدا جونم چيزي بگيرم.
روز بعدش بعد از اذان صبح خواب عجيبي ديدم.
پدر خدا بيامرزم هم بود. وارد يه خونه اي شديم خونه كه چه عرض كنم باغ بود. تو يه اتاقش كه خيلي هم بزرگ بود توش پر بود از كبوتر
درخت هاي انگور كه خيلي هم بزرگ بودن و انگور آورده بودن به چه بزرگي .
تو خواب ديدم مثل اينكه ما مي خواستيم تو اون خونه كه مال يه وكيل ثروتمند بود بمونيم و به درخت ها و كبوتر هاش برسيم و تازه ميوه هاي جديدي مثل هندونه كه تو تركي به اين كار بستان اكماخ مي گن. بكاريم.
خواب عجيبي بود در كل.
به مامانم گفتم گفت تعبيرش خوبه. خودمم فكر مي كنم كه انشالله خوب باشه.
خلاصه ماه رمضون امسال هم تموم شد خدا هممون رو حاجت روا بكنه انشالله و دامن هر كي رو كه مي خواد سبز كنه.
تعطيلات عيد فطر من تصميم داشتم جايي نريم و بمونم خونه استراحت كنم . اما نشد و بالاخره تصميم گرفتيم اين دوروزه رو با سميه اينا بريم بگرديم.
روز اولش يعني شنبه كه عيد فطر بود رفتيم خونه مادر شوشو اون جا صبحونه خورديم ازونجا هم رفتيم كليبر بعد شبو رفتيم تو امامزاده سيد محمد آقا مونديم.
خيلي خوش گذشت هوا خيلي سرد بود.
روز بعدش هم ازونجا رفتيم آسياب خرابه ازونجا هم جلفا و شب برگشتيم تبريز.
هرچند برگشتني خيلي تو ترافيك مونديم.
ولي خيلي خوش گذشت. اگه شد حتما چند تا از عكسها ميزارم ولي به همه توصيه مي كنم به اين منطقه برن جاهاي خيلي بكر و ديدني داره براي گردش و تفريح.
همتون رو به خداي مهربون ميسپارم.
نگران نباشيد يه روز هممون مامان ميشيم.