پيوند عاشقانه ي ماپيوند عاشقانه ي ما، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
بابا حجتبابا حجت، تا این لحظه: 41 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره
مامان ايلقارمامان ايلقار، تا این لحظه: 38 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
اسرااسرا، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

درد دل های مادر دختری

عيد فطر 94

1394/4/29 13:31
نویسنده : ايلقار
251 بازدید
اشتراک گذاری

آخرين روزهاي ماه رمضون بود سر سفره ي افطار كه نشسته بودم و داشت ربنا ميخوند. ته دلم يه ندايي گفت ديگه داره تموم ميشه گفتم خدايا معلوم نيست تونستيم چيزي بدست بياريم يه خورده بهت نزديكتر بشيم يا اين فرصتي هم كه بهمون داده بودي رو از دست داديم.

آخه امسال نتونستم قران بخونم براي احيا هم فقط اولين شبش رو تونستيم بريم مسجد جامع و احيا نگه داريم شب دومش كه پدر شوهر و مادرشوهرم اومده بودن خونمون و نتونستم برم. شب سوم هم كه چون براي مهمونيم  بايد خونه رو آماده ميكردم و با دهن روزه نميتونستم كاري كنم شب تا ساعت 3 به كاراي خونه رسيدم و بعد از اون خسته و كوفته يه نماز شب قدري خوندم و حالا خواستم كارايي بكنم ولي بي كيفيت شد به خاطر خستگيم. خلاصه نتونستم زياد وقت بزارم.

ماها هم كه هميشه مدعي هستيم من جاي خدا بودم به بنده اي مثل خودم مي گفتم كه تو آخه چيكار كردي كه حالا رو هم داري باز يه چيزايي از من ميخواي.همين زندگي هم كه بهت دادم از سر كرامت خودمه تو لياقت اين نعمت ها رو نداري.

خلاصه ناراحت بودم سر سفره به اين فكر مي كردم كه اين ماه رمضون  نتونستم از خدا جونم چيزي بگيرم.

 روز بعدش بعد از اذان صبح خواب عجيبي ديدم.

پدر خدا بيامرزم هم بود. وارد يه خونه اي شديم خونه كه چه عرض كنم باغ بود. تو يه اتاقش كه خيلي هم بزرگ بود توش پر بود از كبوتر

درخت هاي انگور كه خيلي هم بزرگ بودن و  انگور آورده بودن به چه بزرگي .

تو خواب ديدم مثل اينكه ما مي خواستيم تو اون خونه كه مال يه وكيل ثروتمند بود بمونيم و به درخت ها و كبوتر هاش برسيم و تازه ميوه هاي جديدي مثل هندونه كه تو تركي به اين كار بستان اكماخ مي گن. بكاريم.

خواب عجيبي بود در كل.

به مامانم گفتم گفت تعبيرش خوبه. خودمم فكر مي كنم كه انشالله خوب باشه.

خلاصه ماه رمضون امسال هم تموم شد خدا هممون رو حاجت روا بكنه انشالله و دامن هر كي رو كه مي خواد سبز كنه. 

تعطيلات عيد فطر من تصميم داشتم جايي نريم و بمونم خونه استراحت كنم . اما نشد و بالاخره تصميم  گرفتيم اين دوروزه رو با سميه اينا بريم بگرديم.

روز اولش يعني شنبه كه عيد فطر بود رفتيم خونه مادر شوشو اون جا صبحونه خورديم ازونجا هم رفتيم كليبر بعد شبو رفتيم تو امامزاده سيد محمد آقا مونديم.

خيلي خوش گذشت هوا خيلي سرد بود.

روز بعدش هم ازونجا رفتيم آسياب خرابه ازونجا هم جلفا و شب برگشتيم تبريز.

هرچند برگشتني خيلي تو ترافيك مونديم.

ولي خيلي خوش گذشت. اگه شد حتما چند تا از عكسها ميزارم ولي به همه توصيه مي كنم به اين منطقه برن جاهاي خيلي بكر و ديدني داره براي گردش و تفريح.

همتون رو به خداي مهربون ميسپارم.

نگران نباشيد يه روز هممون مامان ميشيم.متنظر

 

پسندها (8)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان مهربون
2 مرداد 94 12:39
دوست نازم خداوند انقدر بزرگه که بی منت و بی چشم داشت همه جور نعمت رو در حق ما تمام کرده. منتظر عکس های زیباتون هستم
ايلقار
پاسخ
بله خانمي دقيقا همونطور كه شما گفتيد هست. ولي ما قدر نعمت هايي كه بهمون داده رو نميدونيم متاسفانه. چشم حتما عكس ها رو ميزارم. انشالله اگه با pc بتونم بيام.
محجوب بانو
5 مرداد 94 12:28
سلام ایلقار جووووووووووووووووووووووووونم خوبی؟کجایی؟ دیگه پیشمون نمیایی!!!!دلمون برات تنگ شده خانومی
ايلقار
پاسخ
سلام ماماني خوبي عزيزم؟ اميدوارم حال هردو تاتون خوب باشه. راست ميگي نبودم. خودمو مشغول كردم يكم از ذهنم درآد موضوع. ولي باز اومده سراغم راستش منم دلم برات تنگ شده بود.
roya
6 مرداد 94 17:19
_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤ مهربون همیشگی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____________________¤¤¤¤¤¤ ______________________¤¤¤¤ _______________________¤¤
ايلقار
پاسخ
سلام خانمي خوشحال شدم ازين كه به وبم سرزدين. چشم با كمال ميل.
محجوب بانو
12 مرداد 94 17:30
سلام عزیز دلم خیلی ممنون که پیشمون اومدی خیلی خوشحال شدیم باز هم منتظرتون هستیم
ايلقار
پاسخ
ممنون ماماني. خيلي دوستت داريم. و ديگه سر خونه به خودت فشار نيار. همه چي حل خواهد شد.