عید 95
امسال چون اولین عیدی بود که پدرشوهرمو از دست داده بودیم قبل از عید رفتیم اهر.
موقع تحویل سال نو اولین عیدی بود که کنار هفت سین نبودم نه دعایی نه تبریکی نه هیچچی.موقع تحویل سال ما داشتیم صبحانه میخوردیم انگار نه انگار که سال تحویل شد
بعد از تحویل رفتن سر قبر پدرشوهرم البته منو نبردن.
بعد از برگشت ازونجا هم مراسم داشتن و رفت و امد فراوان هرچند من حالم خوب نبود تو یکی از اتاق ها دراز کشیده بودم.هرچی ماست و لیمو و خیار و سیر خوردم فشارم نیومد پایین اخرش به همسری گفتم پاشو منو ببر تبریز دکتر.
ازونجا مستقیم اومدیم بیمارستان الزهرای تبریز ازونجا هم موقع پذیرش که دیدن فشارم 17 روی 11 عه مستقیم بستریم کردن.
دوباره همون اتاق دوباره همون تخت.
گوشیمو ازم گرفتن
ارتباطم با بیرون قطع شد
هر لحظه احتمال بود که سزارین کنن و بچه رو دربیارن اگه نمیتونستن فشارمو بیارن پایین.
بهم رژیم مایعات دادن که چیزی نخورم چون ممکنه عمل بشم.
شب یادمه همسری برام ابمیوه اورده بود رفتم بگیرم بهش گفتم اگه بهت زنگ زدن و ازت خواستن بیای رضایت بدی که بچه رو تو شکمم بکشن که هودم زنده بمونم اصلا رضایت نده من نمیخوام بدون بچم زنده بمونم.دیگه هر چه پیش آید خوش آید.