پيوند عاشقانه ي ماپيوند عاشقانه ي ما، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
بابا حجتبابا حجت، تا این لحظه: 41 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره
مامان ايلقارمامان ايلقار، تا این لحظه: 38 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
اسرااسرا، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

درد دل های مادر دختری

روزهاي بلاتكليفي

سلام عزيز دلم. باز دلم گرفته. قلبم داره تند تند ميزنه. حتي قرص متورال هم خوردم اثر نكرد. ماه قبل كه رفته بودم عكس رنگي و بعدش به خونريزي افتادم. وقتي به دكترم گفتم جريان خونريزي رو براي اينكه قطعش كنه برام داروي سپرترون كامپاند نوشت. اولش نميدونستم چه جور دارويي هست. ولي بعد اينكه خريدم ديدم مثل قرص هاي ال دي 21 روزه هست. دكترم گفت وقتي تمومش كردي و پريود شدي دومين روز پريودت بيا پيشم.  منم با اينكه تمايلي به خوردن اونا نداشتم ولي به خاطر اينكه خونريزيم قطع شه خوردم. و قطع شد. چهارشنبه ي هفته ي قبل قرص ها تموم شد و من منتظر بودم كه پريود شم. اما الان سه شنبه هست و من هنوزم پريود نشدم. گاهي وقتها ترشحات صورتي ميبينم و ديگر هيچ...
19 خرداد 1394

15 خرداد

چهارشنبه كه از تولد اومدم گفتم كه حالم خوب نبود از حجت خواستم كه زود بريم اهر بلكه حال و هوامون عوض شه. ولي اون گفتش كه شبه و جاده ها شلوغه و فردا صبح ميرم. صبح هم از خواب پاشديم. آبجي ناهيد زنگ زده بود به خاطر اداهاي آبجي فاطمه كه خيلي ناراحتش بود زنگ زده بود با من درد دل كنه. يكمي هم ازون بابت اعصابم خورد شد. خلاصه پاشديم رفتيم اهر. اصلا دل و دماغ نداشتم. هوا هم خيلي آلوده بود. جاده هم خيلي شلوغ بود. رسيديم من با پريسا بعد از نهار يكم درد دل كردم. دلم وا شد. اما اصل ماجرا جمعه بود. هوا فوق العاده گرم بود و من حال و حوصله نداشتم برم باغ اما به اصرار جمع ديدم كه اگه برم بهتره. رفتيم اولش يكم سبزي كوهي جمع كرديم كه اسمش بويمادرن و...
16 خرداد 1394

تولد علی اصغر

امروز روز نیمه ی  شعبان و همونطور که گفتم تولد علی اصغر بود. صبح زود پا شدیم رفتیم خونشون. تا ظهر که قبل از اینکه خانواده ی شوهر ناهید بیاد خونشون حالم تقریبا خوب بود. خودمو سرگرمه تزیینات تولد کرده بودم. بعد از اینکه اونها اومدن. تقریبا هم سن و سال من بودن ولی هر کدومشون دوتا بچه داشتن.خدایا من همیشه وقتی کسی رو میبینم که خیلی راحت حامله شده خیلی راحت زایمان کرده. و خیلی راحت داره بچشو بزرگ می کنه. همش ذهنم به این میرسه که من حتما تو یه جایی از زندگیم یه لحظه ای یه نیت بد از ذهنم گذشته و الان دارم تاوان اون رو پس میدم. خدایا خوب منم انسانم ممکنه اشتباه کنم یه جایی تو زندگیم شاید نخواسته شیطون قولم زده مثلا خودمو از کسی برتر دونستم....
13 خرداد 1394

نيمه شعبان مبارك

سال پيش نيمه ي شعبان آبجي صديقه رفته بود خونه ي معصومه خانم. چون ايشون هر سال براي امام زمان تولد مفصل ميگيرن. از اونجا برام شكلات آورده بود. منم با بغض شكلات ها رو از دستش گرفتم و به عنوان تحفه و تبرك نگه داشتم . پارسال نذر كره بودم اگه تا نيمه شعبان سال بعد منم مادر بشم هر سال براي امام زمان تولد بگيرم. ولي قبول نشد. يعني مادر نشدم.  امسال هم تولد علي اصغرو انداختن نيمه ي شعبان و اونجا خواهيم بود. ولي باز هم نذر ميكنم. انشالله به حق امام زمان منم تا سال بعد اين موقع يه فرزند سالم به دنيا بيارم. هر سال نيمه ي شعبان براي  امام زمان تولد خواهم گرفت.  ...
12 خرداد 1394

مهموني

خيلي وقت بود كه خونه ي آبجي هام و داداشم مي رفتيم و اونها خونه ي ما نيومده بودن. ديگه كم كم داشتم خجالت مي كشيدم ازشون. شنبه كه داشتيم از آستارا برمي گشتيم تو راه تصميم گرفتيم كه روز دوشنبه اونها رو دعوت كنيم خونمون. اين سري براي اينكه روز مهموني زياد خسته نشم تصميم گرفته بودم قبلا يه سري ازكارهامو انجام بدم و دوشنبه زياد اذيت نشم. اما نشد چون شنبه كه از راه رسيده بوديم و خسته و كوفته بوديم و فقط خوابيديم يكشنبه هم هم پريسا جون خواهر شوشو اومد خونمون هم آب خونه قطع شد و ديگه همه چي به هم ريخت و من موندم كلي ظرف كثيف. از طرفي علايم پري به سراغم اومد و درد شديدي كه زير شكمم داشتم امونمو بريده بود. چون پزشكم بهم گفته بود كه روز ...
12 خرداد 1394

7-9 خرداد

پنجشنبه با ابجی سمیه قرار گذاشته بودیم بریم سرعین.پنجشنبه شب اونجا بودیم.جمعه صبح هم از گردنه ی زیبای حیران رد شدیم به سمت آستارا.آب و هوای اونجا هم این روزها خیلی عالیه.  خيلييييييي خوش گذشت.و شنبه صبح هم از آستارا برگشتیم به سمت تبریز. تو سرعين ما فقط تونستيم به آبگرم قهوه سويي بريم كه در ادامه خواص اين آب گرم رو گذاشتم. هیدروتراپی (Hydrotherapy) واژه ایست که به سیستم درمانی با استفاده از آب اطلاق می گردد. خاصیت آبهای معدنی هم مربوط به حرارت و گرمای آن و هم مربوط به املاح و ترکیبات شیمیایی موجود در آن می باشد. آب خنک تر از دمای بدن (37°C ) اثر تحریک کننده و خنک کننده دارند. آب گرمتر از دمای بدن تقویت کننده، نیرو بخش و قدرت آف...
9 خرداد 1394

خواص گياهان كوهي

1- اين سري كه رفته بوديم جنگل ارسباران تو كليبر مقداري سبزي كوهي چيديم كه خيلي باحال بودن. خواصشونو در ادامه مطلب ميارم كه اگه خواستيد  استفاده كنيد. 2- سري پيش هم كه رفته بوديم باغ باباي شوشو از طبيعت اونجا هم يه سري سبزي كوهي چيديم كه در ادامه خواصشونو براتون ميزارم. 3- روز 15 خرداد همون روز پر ماجرا هم سبزي هايي چيديم كه خاصيت اونها رو هم در قسمت سوم آوردم. 1-1- ترشك كوهي                   ترشک، گیاهی شبیه اسفناج و بومی قاره اروپاست. این گیاه حاوی اسید اگزالیک است که باعث طعم اسیدی آن می شود. این گیاه کم کالری و دارای میزان بالایی آب است. ...
6 خرداد 1394

دلنوشته

شنبه صبح از اهر برگشتيم تبريز. خيلي خسته بودم. تو اداره هم هي خوابم ميومد. اما مامانم اومده بود خونه ي ابجي صديقه و منتظر من بود تا از سركار برگردم و منو ببينه.خدايا ازينكه يكي هست كه اينقد منو دوست داره ازت ممنونم. خدا سايه ي هيچ مادري رو از سر بچش كم نكنه.نهارو مهمون آبجي صديقه بوديم. ازونجا هم رفتم آرايشگاه تا برم خونه ي خانم نجفي. آخه بچش تازه به دنيا اومده بود و به خاطر اون مهموني گرفته بود و همكارارو هم دعوت كرده بود. رفتم. همه با بچشون اومده بودن.خيلي خوشحال بودم خانم اقدسي كه 8 سال بود بچه دار نميشد ماشالله پسرش بزرگ شده بود. خانم صادقزاده هم هي زنگ ميزد و مخصوصا با پسرش از پشت گوشي حرف ميزد. يه جا وقتي با احساس تمام و با صداي بلند گ...
6 خرداد 1394

اعتماد به نفس1

ياد آوري موفقيت ها و مرور نكردن شكست ها بخش قابل توجهي از اعتماد به نفس شما به تصوير ذهني شما وابسته است.  تصويري که شما در ذهن خود و دربارۀ خود داريد، نقش بسيار تعيين ‎ کننده ‎ اي در اندازه ‎ ي اعتماد به نفس ‎ تان دارد. دقت داشته باشيد که در اينجا منظور تصويري نيست که شما از صورت و اندام و جسم و قالب فيزيکي ‎ تان داريد بلکه عملکرد و کارنامه ‎ ي رفتاري شما مدنظر است. چه تصوري از خود درباره ‎ ي عملکردتان داريد؟ آيا شما خود را فردي موفق تلقي مي ‎ کنيد و يا فردي شکست ‎ خورده و ناکام؟ بدون هيچ تعارفي به اين سؤال پاسخ دهيد که در ذهنتان چه تصويري از خود داريد؟ اگر در ذهن خود خود را فردي ناکام و شکست &l...
2 خرداد 1394

94.3.1

عزیز دلم. تو و بابات تنها کسانی هستید که میدونم بی قید و شرط منو دوست خواهید داشت. ازین بابت از خدا ممنونم.چون هفته ی پیش با ناراحتی از آتا و آنا جونت خداحافظی کردم. دلم یه جوری بود. هرچند ازشون دلم شکسته بود و تصمیم گرفته بودم که حالا حالا ها نرم خونشون. اما طاقت نیاوردم و به بابات پیشنهاد دادم که این هفته هم جمعه رو با اونها باشیم. و بابات به شدت با پیشنهاد من موافقت کرد. خلاصه پنجشبه بعد از ظهر راه افتادیم و تو راه یکم استرس داشتم. ازینکه چگونه با من برخورد خواهند کرد.آیا بازم ناراحتم میکنن یا... دلشوره داشتم. بالاخره رسیدیم. مثل اینکه خودشون هم  متوجه اشتباهشون شده بودن بسیار گرم و صمیمی باهام برخورد کردن.و من هم خوشحال ازین قضی...
1 خرداد 1394